سه سال گذشت....


تقدیم به تنها عشق زندگی ام(عشق ممنوع)

نمیدانستم عشق ممنوع یعنی چه.......

به آسمان که می نگرم به یاد خاطرات اولین روز ها می افتم...

یاد آن روز ها که کبوتر سبکبال دلم

، در آسمان یکدست آبی زندگی

فارغ از هر گونه غم و حسرت پرواز می کرد

هر چه تلاش می کنم یادم نمی آید

آن زمان که دلم را در چشمانت گره می زدم

به کدامین افق خیره شده بودم؟

اندیشه ام چگونه به دست باد سپرده شده بود؟

احساس من در کدامین آتش خاکستر شده بود؟

غرورم در طوفان کدام دریا آخرین نفس هایش را می کشید؟

به خودم می آیم.

هوای سرد از بیرون خانه به درون سرک می کشد.

آخرین باز مانده غرورم سر از دریا بیرون می آورد و می گوید:

نلرز! گرمای عشق در وجود توست...

می گویم: وجود من از عشق دیگر خالی و تهی  است.

باد آرام و ساکت می وزد.

ناگهان از اعماق درونم،از زیر خاکستر، صدایی می شنوم:

پس چرا هنوز کبوتر دلت می لرزد؟



نظرات شما عزیزان:

reza
ساعت19:14---6 بهمن 1390
در خلوت كوچه هایم

باد می آید

... اینجا من هستم ؛

دلم تنگ نیست....

تنها منتظر بارانم

تا قطره هایش بهانه ایی باشند

برای نم ناك بودن لحظه هایم

و اثباتی

بر بی گناهی چشمانم!


نازنین
ساعت18:32---11 آذر 1390
سلام.وبت قشنگه به منم سر بزن

عطیه
ساعت22:20---5 آذر 1390
elnaz jon khoshgel bood age doost dashti liket konam khabaram kon

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:سه سال گذشت,,,,ساعت9:36 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |